در بی ورک

رمان- دانلود رمان-رمان پی دی اف

در بی ورک

رمان- دانلود رمان-رمان پی دی اف

رمان های عاشقانه و زیبا

پیوندهای روزانه
  • ۱
  • ۰

خلاصه ی از  رمان:صدای جیرینگ شکستن استکان و نعلبکی آمد . قلبم از جا کنده شد.هر وقت منتظر خواستگاری بودیم مامان همین طور می شد.حالتش تغییر می کرد. دست هایش می لرزید . عصبی می شد و من می فهمیدم هوا پَس است.در اتاق را باز کردم و به آشپزخانه دویدم.

قسمتی از رمان:
– چی شده؟ 

با حرص نگاهم کرد. بعد دولا شد خرده شیشه ها را جمع کند. دستش را گرفتم. 

– با دست؟ صبر کنین جارو و خاک انداز بیارم. 

سربلند کرد. از چشم های مهربان عمیقش آتش می باری. 

– تو هنوز حاضر نشدی؟ 

می دانستم چه می خواهد بگوید. نگذاشتم ادامه بدهد. 

– باشه این ها رو جمع می کنم. میرم لُپهامو قرمز می کنم که خواستگارها نفرمایند رنگ پریده س و تب ِ لازم داره. لب هامو رُژ می مالم که نفرمایند مثل ماسته. 

موهامو باز می کنم دورم میریزم که نفرمایند کچله. کفش پاشنه بلند می پوشم که نفرمایند کوتوله س.


دیگه چیکار کنم که فرمایش نفرمایند حتما عیب و علتی داشته که شوهرش طلاقش داده؟ 

زُل زد توی چشمهایم : 

– تو آخرش منو دق مرگ می کنی. 

از ته دل می گفت. آن قدر غصه دار به هم خوردن زندگی زناشویی من بود که زندگی را به بابای بیچاره هم تلخ کرده بود. دلم برایش سوخت. 

گفتم : 

– من که تو یک ماه گذشته ۴ دفعه آرا پیرا کردم و آمده ام جلوی… 

حرفم را به حلقومم برگرداند : 

– دیگه بس کن. 

به سرعت جارو و خاک انداز برداشتم و خرده شیشه ها را جمع کردم و در سطل زباله ریختم و به اتاق برگشتم. 

جلوی آینه نشستم . حالم از خودم به هم خورد. یک تپه رُژ گونه مالیدم روی لپ هایم . لب ها را ماتیک زدم. موهارا باز کردم و دورم ریختم. هنوز کفش بندی های پاشنه بلند را از کمد در نیاورده بودم که مثل ابوالهول جلوی در اتاق ظاهر شد. 

– حرف حسابت چیه؟
 

  • ۹۸/۰۶/۲۱
  • masood abol

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی